تقابل فرهنگ پدرسالاری با فرهنگ فرزند سالاری
علی حضوری - نشریه شمال غرب
مدتی پیش بنرهایی در سطح شهر نصب شده بود که موضوع آنها مربوط به تربیت صحیح فرزندان و عدم استفاده از خشونت در برخورد با آنها بود. اما امروز اثری از آنها نیست. اما این نوع تبلیغات فرهنگی و تربیتی کوتاه مدت تا چه حدی می تواند موثر واقع شود؟
در هر جامعه ای مجموعه ای از آداب، رسوم، سنتها، قوانین نوشته و نانوشته و دانش عمومی و فراگیر به شکل گفتمان، وجود دارد که از آن به فرهنگ یاد میشود. هر چیزی در جامعه بشری دارای زیر مجموعه ای از این امور است که به آن فرهنگ آن چیز می گویند. شما هم احتمالا تاکنون بارها شنیده اید که از فرهنگ رانندگی یا شهرنشینی و امثالهم سخن به میان آمده است. بر این اساس هر کار و چیزی دارای فرهنگ خاص است که میبایست از سوی مردم مورد توجه قرارگیرد و در رفتارها و نگرشها، خود را نشان دهد.
هنگامی که از فرهنگ سازی سخن به میان میآید، چنین برمی آید که فقدان این مسئله توانسته است در جامعه آثار سویی به جا گذارد که نیازی بهعنوان فرهنگ سازی خود را بهعنوان دغدغه بر جامعه و اولیا و مسئولان آن تحمیل کرده است. به این معنا که یکی از مسائل و مشکلات هر جامعه وجود فرهنگهای غلط و نادرست گروهی از مردم یا بیشتر آنها است.
از آن جایی که تغییر فرهنگ و یا فرهنگ سازی به معنای ایجاد نگرش جدید و یا تغییر و تصحیح آن میباشد، نمیتوان انتظار داشت که فرهنگ و نگرش مردم به سادگی و آسانی تغییر کند. زیرا تغییر نگرش و فرهنگ سازی، تنها در یک فرآیند زمانی اتفاق می افتد و این گونه نیست که یک دفعه و ناگهانی، فرهنگی شکل گیرد و یا تصحیح شود. بلکه مسئله اصلاح فرهنگی و نگرشی دشوارتر و سخت تر است، زیرا نخست میبایست فرهنگ و نگرشی که شکل گرفته و جا افتاده را با اطلاع رسانی از آسیبهای فرهنگ نادرست، از شخص و جامعه زدود و سپس فرهنگ ارزشی و مثبت را اندک اندک در جامعه جایگزین کرد. از این رو پیامبر برای ایجاد فرهنگ اسلامی در مدینه و مکه بیش از بیست و سه سال تلاش کرد.
لذا بر استقامت در هنگام فرهنگ سازی و اصلاح یا تغییر آن تأکید شده است. از این جهت این نوشته در ادامه این فرهنگ سازی نگارش شده است.
امروزه در کنار تحولات چشمگیری که در تمام زمینههای مختلف زندگی شهرنشینی ایجاد شده، ما شاهد پدیدهای غالباً فرهنگی هستیم که رفته رفته با تکرار آن در بین تمام خانوادهها قطعاً به یک اصل تبدیل خواهد شد. اصلی به نام فرزند سالاری که جای خود را در میان اصول رایج زندگی بسیاری از مردم گشوده است و دیری نمیپاید که جامعه و نوع فرهنگ درونی خانوادههای ما، به شکل همهگیر به سوی پذیرش و باور این اصل پیش میرود. فرزند سالاری را میتوان ادامه انواع پدیدههای پدر سالاری، مادرسالاری، زنسالاری و مردسالاری دانست. چرا که تاریخ بشر در هر مقطعی از زمان یکی از این پدیدهها را تجربه کرده است.
هم اکنون با توجه به اینکه در جامعه امروز کشور پدیده فرزند سالاری بالنسبه در شهرهای بزرگ دیده میشود، میتوان آن را به صورت یک خصوصیت رفتاری تثبیت شده در گروه سنی کودکان و نوجوانان مشاهده کرد؛ اما در شهرهای کوچکی به مانند اردبیل مسئله پدرسالاری و فرهنگ فرزند پروری به دلیل ریشه های محکم فرهنگی و اقتصادی غالب گردیده است و این در تقابل با فرهنگ فرزند سالاری است. اما مشکلی که در این بین ایجاد میشود تغییر نگرش فرزندان نسبت به وظایف والدین و الگو برداری آنها از فرهنگ فرزندسالاری از گروههای دیگر جامعه است.
امروزه در برخی خانوادهها سبک فرزندپروری مقتدرانه حاکم است که در آن کلیه امورات و تصمیمات در خصوص فرزندان توسط والدین گرفته میشود و فرزند باید در تمامی کارها از والدین تبعیت کند که این امری نادرست است و اگر به صورت طولانی مدت ادامه یابد باعث از بین رفتن اعتمادبهنفس فرزندان میشود. در این سبک فرزندان قدرت انتخاب و تصمیم گیری ندارند و وقتی وارد جامعه میشوند سردرگم مانده ونمیتوانند حقوق خود را بگیرند، بنابراین در زندگی اجتماعی موفق نخواهند بود و سختیهای زیادی را تحمل خواهند کرد.
همچنین مردانی که گرایش و تمایلات پدر سالارانه دارند در مقایسه با آنهایی که این باور را ندارند تمایل بیشتری دارند که نسبت به خانواده خود رفتارهای خشونت آمیز داشته باشند. باور عام این است که فقط «مردم بد» یا «مردم ناآگاه» در برابر فرزندان خود از خشونت کار میگیرند و خشونت علیه کودکان تنها در خانوادههای فقیر یا محلههای بد اتفاق نمیافتد. اما این نوع خشونت می تواند در تمام طبقات اجتماع اتفاق بیافتد. خشونت میتوانند اثرات ناخوشایند ولی درازمدت و حتی ماندگار بر روی فرزندان بگذارد. بعضی از این جراحات جسمیاند که بعد از مدتی بهبود مییابند، ولی زخمهای روحی و عاطفی اثرات عمیقتر و ماندگاری را بجا میگذارند که در مراحل بعدی زندگی میتوانند برای فرزند مشکلاتی زیادی ببار بیاورند. بطور مثال، شخص از اعتماد بنفس کافی برخوردار نبوده و قادر به ایجاد روابط فامیلی و اجتماعی سالم نیست؛ و یا شخص در محیط خانه، کار و یا درس توانایی لازم برای انجام وظایف خود را ندارد.
خشونت خانگی واقعیتی آزاردهنده است، در حالی که محیط خانه میباید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگیها و رنجهای ناشی از دشواریهای محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متأسفانه برای بسیاری از مردم، خانه به جهنمی میماند که آتش خشم و خشونت در آن شعلهور میشود.
در مقابل در برخی از خانوادهها نظر و نقش والدین در تصمیمگیریها دیده نمیشود و خودخواسته یا ناخودآگاه همه کارها را بر مبنای خواستههای فرزند خود انجام میدهند و فرزندان را در انجام بسیاری از کارها آزاد میگذارند و گاهی در این راه به حدی دچار افراط میشوند که فرزندان از نرمش و ملاطفت آنان سوءاستفاده میکنند و فرزند محوری بر خانواده حاکم میشود.
معمولاً والدینی که آگاهی چندانی درباره تربیت فرزندان ندارند، در دو سوی افراطوتفریط به سر میبرند. آموزههای اسلامی و متون دینی ما را به رعایت حد میانه و آزادی مشروط در روابط بین اعضا خانواده و ازجمله رابطه والد و فرزند توصیه میکند زیرا در فرهنگ اسلام آنچه در اختیار انسان است، ازجمله فرزندان، امانت الهیاند و خانواده مسئول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنهاست. آنچه بهعنوان الگوی درست روابط فرزندان و والدین عنوان میشود، جمله «نه فرزند سالاری و نه والدین سالاری» است. خانواده خوب، خانوادهای معتدل است که همه اعضا میتوانند در امور خانواده مشارکت داشته باشند؛ بنابراین هیچوقت نمیتوان یکی از شیوههای فرزند سالاری یا پدرسالاری را بهعنوان روشی مناسب برای داشتن خانوادهای گرم مطرح کرد.
لذا ضروری به نظر میرسد والدین نکات ذیل را در برخورد با کودکان و نوجوانان در محیط خانه رعایت کنند.
* والدین بایستی میزان همفکری و مشورت با فرزندان را در امور هزینهای خانواده، خرید وسایل خانه، دیدوبازدید و تربیت آنها افزایش دهند. همچنین والدین محترم باید ازنظر عاطفی نیز به فرزندان توجه ویژه ای داشته باشند.
* ازآنجاکه احساس برتری، تبعیض و رفتارهای مردسالارانه از خانواده شروع میشود، به والدین به خصوص مادران توصیه میشود که بین فرزندان دختر و پسر خود تبعیض قائل نشده و همان رفتاری را که با فرزند پسر خود دارند، با فرزند دختر نیز داشته باشند.
* پدر و مادر باید به شخصیت فرزندان احترام بگذارند. بچه هایی که از پدر و مادر خود احترام می بینند بیشتر به آن ها احترام می گذارند.
* عقایدشان را به فرزند تحمیل نکنند. اگر والدین بخواهند افکار و نظریات خود را به نوجوانشان تحمیل کنند، مطمئناً آن را نخواهد پذیرفت و شدیداً عکس العمل نشان خواهد داد. ، او دیگر به مسایل متفاوتی فکر میکند و از پدرو مادرش توقعات تازهای دارد. لذا پدرو مادر باید خیلی سختگیری نکنند و اجازه دهند فرزندان تصمیمات متناسب با سن خودشان را بگیرند. مطمئنا اولین کسی است که عواقب انتخاب و تصمیم خود را میبیند، خود فرزند است.
توصیه کلی این است که خود را به جای فرزندانمان قرار دهیم و از دید آنها مسائل را ببینیم، آنگاه است که می توانیم یک محیط گرم و جذاب خانوادگی داشته باشیم.